مهدی سلامی - دانشجوی دکتری روابط بین الملل

چارچوب طرح بحث مقاله تمرکز بر فهم و دغدغه تحلیل روابط بین کشورهای صنعتی و جهان سوم در اقتصاد جهانی و کالبد شکافی نحوه تأثیرگذاری ساختارهای اقتصاد جهانی بر فرایند صنعتی شدن کشورهای جهان سوم است. مسئله پژوهش، پاسخ به این پرسش است که تا چه اندازه مقوله انتقال صنعت به کشورهای جهان سوم و تأثیرگذاری ساختارهای جهانی سرمایه بر فرآیند صنعتی شدن این کشورها را می تواننوعی اعمال قدرت ساختاری سرمایه بر کشورهای اخیر دانست و به امکان پذیری و ضرورت تحلیل روابط این دو دسته کشورها در چارچوب پارادایم تازه قدرت وهژمونی در اقتصاد سیاسی و روابط بین الملل اندیشید؟ مفروض این پژوهش این است که شناخت آثار انقلاب تکنولوژیک و به تبع انتقال پارره ای صنایع به کشورهای جهان سوم، نیازمند مبانی هستی شناسی و معرفت شناسی مختص به خود می باشد. چگونگی عملکرد ساختار قدرت مبتنی بر نوآوری های تازه را باید بر پایه متافیزیک فلسفی- شناختی متناسب با آن فهم نمود. در واقع، تئوریزه نمودن الگوی حاکم بر روابط اقتصادی- سیاسی کشورهای پیشرفته و جهان سوم، در گرو فهم فلسفی جدیدی از مفاهیم قدرت و هژمونی است که به کارگیری نظریه ماتریالیسم تاریخی گرامشی در این زمینه، راهگشاست.

اقتصاد جهانی، جهان سوم، صىعتی شدن، قدرت آشکار، قدرت ساختاری