CIVILICA We Respect the Science
(ناشر تخصصی کنفرانسهای کشور / شماره مجوز انتشارات از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: ۸۹۷۱)

مناسبات هنر در مقام مغربی

عنوان مقاله: مناسبات هنر در مقام مغربی
شناسه ملی مقاله: AEPL01_037
منتشر شده در نخستین همایش ملی اخلاق و عرفان در ادب فارسی در سال 1397
مشخصات نویسندگان مقاله:

سعیده معصومی - دانشجوی دکتری فلسفه هنر دانشگاه آزاد اسلامی تهران واحدتهران شمال
پروانه قریب گرکانی - دانشجوی دکتری فلسفه هنر دانشگاه آزاد اسلامی تهران واحد علوم و تحقیقات

خلاصه مقاله:
هنر به مثابه جلوه گاه حقیقت در صورت خیالی واسطه تقرب به حقیقت متجلی در هر دوره تاریخی می شود. هنر در اصل انکشاف حقیقت در صورت خیالی است. پیش از دوران مدرنیته، در آراء متفکران غربی، مباحث هنر به خلاقیت و نوآوری فردی و ذوق شخصی ارجاع داده میشدو فلسفه ی هنر در ضمن مباحث معرفت شناختی مطرح بود. نخستین بار فیلسوف آلمانی، الکساندربومگارتن با جعل اصطلاح Aesthetics ، که در لغت به معنای احساس میباشد، آن را برای داوریهایذوقی مبتنی بر حس به کار گرفت و تلاش کرد دانشی تازه را بنیان گذارد. این دانش خبر از توجهی تازه به قلمرو محسوسات میداد، توجهی ورای چارچوبهای تعریف شده متافیزیکسنتی که امور حسپذیر راصرفا به عنوان ماده ی خام کارورزی برتر عقل به شمار می آورد. طبق نظام هنرشناسی هگل، در هنرسمبولیسم محتوا اسیر در حصار فرم است و از این رو سمبولیسم را باید هنری دانست که جلوهگری فرم آن، حظ چندانی از محتوا را نصیب مخاطب نخواهد کرد. در دوره بعدی هنر، یعنی کلاسیسیم، با تناسب فرم و محتوا مواجه هستیم. در هنر رمانتیسم محتوا بر فرم فزونی مییابد و به اصطلاح از آن سرریز می شود. هگل شعر و موسیقی را بهترین نمونه برای معرفی هنر دوره رمانتیسم میداند. هنررمانتیسم با همه ی تواناییاش، باز هم پاسخگوی همهی حقیقت هستی نیست و بدینسان امر مطلق مورد توجه هگل، نیاز خود را در فرا روی از هنر میبیند در ادامه کسانی همچون شلینگ، نیچه و بعدها هایدگر، با اعلام خودمختاری مطلق هنر، از فرمالیسم کانتی و رمانتیسم هگلی، به رمانتیسم باوری تام و تمام میرسند؛ رمانتیسمی که به موجب آن وظیفه ی هنر انجام هر عملی است که تاکنون هیچ نظام فلسفی یا الهیاتی عهده دار انجام آن نبوده، یا در تلاش برای انجام آن با شکست مواجه شده است؛ یعنی: تفسیر حیات بشر از منظر یک راوی دانای کل و با یک نگاه سراسر بین. با ظهور افکار اندیشمندانی چون هایدگر، تحول اساسی در شیوه معرفت آدمی رخ داد و مفهوم هنر از جمله مفاهیمی بود که در پرتو این شیوهی تفکر از مرزهای مفهومی خود فاصله گرفت و نگاهی وجودشناسانه و انتولوژیک به این مقوله انداخته شد. در این مقاله با تلاشی برای فهم و روایتی ساختاری از مناسبات هنر با پرداختن در ماهیت آن در مقام مغربی، برآن است که ظهور حقیقت و انکشاف وهستی ومصادیق آن همان حقیقت وجودش را مورد بررسی قرار می دهد.

کلمات کلیدی:
هنر، مقام مغربی، وجود شناسی، حقیقت، ظهور

صفحه اختصاصی مقاله و دریافت فایل کامل: https://civilica.com/doc/812763/