عقبگرد؛ درس هایی برای سیاست خارجی آمریکا در جنگ ناکام بر علیه تروریسم

نوع محتوی: طرح پژوهشی
زبان: فارسی
شناسه ملی سند علمی: R-1103635
تاریخ درج در سایت: 15 اسفند 1397
مشاهده: 468
تعداد صفحات: 37
سال انتشار: 1397

نسخه کامل طرح پژوهشی منتشر نشده است و در دسترس نیست.

  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این طرح پژوهشی:

چکیده طرح پژوهشی:

پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001، ایالات متحده جنگی بین المللی را برعلیه تروریسم به راه انداخت که مداخله نظامی، ملت سازی و تلاش برای تغییر شکل سیاست خاورمیانه، مشخصه آن بود. با وجود این، در حال حاضر بر همگان روشن شده که این استراتژی آمریکا باعث بی ثباتی در خاورمیانه گردیده و در عین حال کمک چندانی به محافظت از ایالات متحده در برابر تروریسم نیز نکرده است. پس از گذشت 15 سال از انسجام استراتژیک چشمگیر در دوران ریاست جمهوری جرج بوش و باراک اوباما، دونالد ترامپ که اکنون زمام امور را به دست گرفته، وعده داده است داعش را «به شدت بمباران» کرده و «به سرعت شکست دهد». اما با این وجود، ترامپ در سخنرانی های خود در دوران مبارزات انتخاباتی، شدیدا از دیدگاه های سنتی جمهوری خواهان درباره عراق و افغانستان نیز فاصله گرفت. دونالد ترامپ هر تصمیمی که بگیرد، ارزیابی دقیق جنگ علیه تروریسم باید در سرلوحه سیاست های او قرار بگیرد. نتیجه گیری گریزناپذیر تحلیل ما این است که کفه هزینه های سرسام آور جنگ با تروریسم تاکنون بر کفه فایده های آن سنگینی کرده است. یکی از پژوهش های اخیر نتا کرافورد[1] در دانشگاه براون، هزینه جنگ با تروریسم (هم بودجه ای که تا به امروز هزینه شده است و هم بودجه ای که برای مزایای بازنشتگی سربازان مورد نیاز است) را تقریبا 5 تریلیون دلار برآورد می کند که رقمی حقیقتا حیرت انگیز است. حتی اگر این تصور وجود داشته باشد که در نتیجه این تلاش ها، کشور اندکی امن تر شده است، باز ایالات متحده می توانست با توسل به ابزارهای دیگر و با هزینه ای به مراتب کمتر به بهبود بیشتری در سطح امنیت خود دست پیدا کند. اگر بگوییم که ایالات می توانست بودجه خود را صرف تقریبا هر برنامه ای با هدف نجات جان انسان ها کرده و بازده سرمایه گذاری بسیار بیشتری به دست آورد، چندان مبالغه نکرده ایم. بررسی دقیق درس های 15 سال گذشته نشان می دهد که ایالات متحده به سه دلیل باید از استراتژی کنونی در خاورمیانه دست بکشد. نخست، مداخله نظامی و تلاش برای ملت سازی، حتی در سطح «حضور کم رنگ» کنونی، بیش از آنکه بتواند گره ای بگشاید، باعث گره کور می شود، از جمله برانگیختن احساسات ضدآمریکایی بیشتر و ایجاد شرایطی که به تروریسم منتهی می شود و نه کاهش آن. دوم، برخلاف تصویر هولناکی که بسیاری از ناظران، از جمله دونالد ترامپ، ترسیم کرده اند، تهدید تروریسم ناچیزتر از آن است که بخواهد استراتژی کنونی یا مداخله نظامی بیشتر را توجیه کند. در نهایت، با توجه به دو استدلال نخست، هزینه های استراتژی «همیشه در صحنه»[2] برای مبارزه با تروریسم بسیار زیاد است.(7) تحلیل ما در چهار بخش ارایه می شود. در بخش نخست به بررسی اهداف اصلی جنگ با تروریسم و مولفه های اساسی استراتژی ایالات متحده که برای تحقق این اهداف تدوین شده اند، می پردازیم. در بخش دوم، ناکامی سیاست های ایالات متحده در دستیابی به اهداف مدنظر جورج بوش و باراک اوباما را بررسی می کنیم. در بخش سوم توضیح می دهیم که چرا سیاست های جنگ با تروریسم چنین نتایجی به همراه داشته اند، مساله ای که درس های مهمی را برای سیاست آینده در پی دارد. ما با بیان اینکه ایالات متحده باید از شدت و گستردگی جنگ خود با تروریسم بکاهد، بحث خود را به پایان رسانده و بر اصول یک استراتژی «عقب گرد» در ارتباط با داعش و تروریسم اسلامی تاکید می کنیم.