نقش واسطه ای بی نظمی هیجانی بین افسردگی و نشانه های اضطراب فراگیر با بهره کشی عاطفی کودکی در زنان معتاد شهرستان ورامین

زمینه و هدف: با توجه به پیامدهای بدرفتاری و آثار آن در شخصیت افراد در بزرگسالی و شیوع اعتیاد در میان ها آن ها و همچنین بروز اختلالات روانپزشکی چون افسردگی و اضطراب فراگیر این پژوهش به بررسی ارتباط بین افسردگی و نشانه های اضطراب فراگیر با بهره کشی عاطفی کودکی با نقش میانجیگری بی نظمی هیجانی در زنان معتاد شهرستان ورامین پرداخته است. روش: پژوهش حاضر از حیث هدف کاربردی و از حیث روش از نوع همبستگی مبتنی بر مدلیابی معادلات ساختاری است. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه زنان معتاد شهرستان ورامین در سال ۱۳۹۸ است که با توجه به گستردگی حجم نمونه تعداد ۷۰ نفر از کسانی در کودکی بهره کشی عاطفی دیده اند به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب خواهند شد. در مدل مفروض تعداد متغیرها ۳ تا میباشد و ۷۰ نفر کافی می باشند که از بین آن ها بصورت روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. شرایط ورود به مطالعه: زنان معتاد دارای سواد خواندن و نوشتن، رضایت آگاهانه افراد، افرادی که در کودکی مورد بهره کشی عاطفی قرار گرفته اند. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه اضطراب بک، پرسشنامه افسردگی بک نسخه ۲، پرسشنامه بدرفتاری روانشناختی والدین (فیدل، (۱۹۸۹ بودند. داده ها با استفاده از مدل یابی معادلات ساختاری و با استفاده از نرمافزار spss و Amos تحلیل شدند. نتایج: نتایج نشان داد بین بهره کشی عاطفی و بینظمی هیجانی رابطه مستقیم و معناداری با نسبت بحرانی (۱۳,۷۹۰) و ضریب مسیر ۰,۸۹۳ و همچنین بین بینظمی هیجانی و اضطراب فراگیر با نسبت بحرانی (۷,۳۵۰) و ضریب مسیر ۰,۶۴۷ وجود دارد. بین بهره کشی عاطفی و بینظمی هیجانی رابطه مستقیم و معناداری با نسبت بحرانی (۱۳,۷۹۰) و ضریب مسیر ۰,۸۹۳ و همچنین بین بینظمی هیجانی و افسردگی با نسبت بحرانی (۱,۹۶۹) و ضریب مسیر ۰,۲۹۲ وجود دارد. نتیجه گیری: الگوی مدلیابی تحلیل مسیر نشان دهنده نقش میانجیگری تنظیم هیجان بین اضطراب فراگیر و افسردگی با غفلت و بهره کشی عاطفی بود. پیشنهاد میشود در درمان اختلال افسردگی و اضطراب فراگیر در زنان معتاد و بهویژه تعدیل اثرات محیط کودکی از آموزش تنظیم شناختی مثبت هیجان بهره گرفته شود.