تقابل دو گانه نشانه ها در داستان ضحاک

سال انتشار: 1391
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: فارسی
مشاهده: 40

فایل این مقاله در 20 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

JR_KVSHN-13-25_005

تاریخ نمایه سازی: 30 مرداد 1402

چکیده مقاله:

یکی از نظریه­ های مهم زبانی که توجه بسیاری از منتقدان ادبی و اسطوره­شناسان را به خود جلب کرده است، نظریه دلالت ضمنی یا دلالت ثانوی زبان در اصطلاح علم نشانه شناسی است. با این نظریه، شعرهای ناب و اساطیر، دیگر تنها بر یک معنی عادی و معین که در سطح اولیه زبان مطرح می­شوند، دلالت ندارند بلکه به معانی و سطوح بالاتری ارجاع می­دهند که خواننده در مفهوم­بخشی به آنها سهم بسزایی دارد. داستان ضحاک، یکی از زیباترین داستان­های شاهنامه استاد توس است که مرزهای مشترکی با اساطیر دارد. زبان در این داستان بر اساس ساختار، معنی را پنهان می­کند و به سطوح بالاتری از سطح دلالتی اولیه، اعتلا می بخشد. بنابراین، ساختار اولیه داستان، دالی است که نه تنها به یک مدلول، بلکه به دال­های دیگر ارجاع می­دهد و نظامی ثانوی در زبان ایجاد می­کند که گاهی بر اساس برخی تقابل­ها، قابل درک است. تقابل دوگانه در زبان­شناسی و نشانه­شناسی و در نقد ساختارگرایی و پساساختارگرایی، عناصری اساسی و مفاهیم کلیدی هستند که در تفسیر و تاویل معنا مورد توجه قرار می­گیرد. دراین مقاله سعی می­شود با تبیین نظریه دلالت ضمنی(نظام ثانوی زبان) و تقابل دوگانه، شخصیت­های جمشید، ضحاک و فریدون به عنوان نشانه­هایی با دلالت ثانوی و دارای ابعادی متقابل مورد بررسی قرار گیرد و  به این درک و تاویل نشانه­شناختی نزدیک گردیم که اولا استفاده از تقابل­های دوگانه­ نشانه­شناسی، در تحلیل شخصیت­های داستان­ ضحاک می­تواند راهگشا باشد، ثانیا شخصیت­های ضحاک و فریدون می­توانند به ابعاد دوگانه وجود جمشید تاویل شوند؛ ثالثا جمشید خود نیز می­تواند سیمای انسانی دوبعدی و برزخی را تصویر کند که گاه بعدی اهورایی(فریدونی) و گاه بعدی اهریمنی(ضحاکی) دارد.

نویسندگان

علی حسن سهراب نژاد

استادیار دانشگاه پیام نور ایلام