مقایسه و تحلیل راه حل های مولوی و اکهارت تله برای بحران معنا

سال انتشار: 1402
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: فارسی
مشاهده: 65

فایل این مقاله در 17 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

JR_PERLIT-76-248_005

تاریخ نمایه سازی: 7 اسفند 1402

چکیده مقاله:

معنای زندگی مفهومی مربوط به دوران معاصر است. انسان سنتی در سایه معنایی می زیست که برآمده از دین و اسطوره بود، و انسان مدرن معنا را در علم و عقل و پیشرفت جست و جو می کرد، اما انسان معاصر – مشخصا از جنگ جهانی دوم به بعد – با رد فرا روایت های پیشین در برهوت بی معنایی سرگردان است. بحران معنا، دل مشغولی اصلی روزگار کنونی است. مساله اصلی این پژوهش، چگونگی درمان پیشنهادی درد بی معنایی با رجوع به اندیشه های مولوی(۶۰۴-۶۷۲ ه.ق) و اکهارت تله (۱۹۴۸- م) است. یدین منظور آراء آنان در این باب به روش توصیفی-تحلیلی مقایسه شده است. نتایج تحقیق نشان می دهد مولوی، عامل اصلی گم گشتگی و بی معنایی انسان را خودی می داند و عشق را فراگیرترین درمان برای بیماری های وجودی معرفی می کند. عشقی که با پدیدار کردن شور زندگی و شیرینی هستی و هم چنین غنیمت شمردن وقت و ایجاد نگاهی نو در جان عاشق، بی معنایی را از میان برمی دارد. تله، ذهن شرطی شده، تفکر قالبی، اسارت در مفهوم زمان و هویت غیر اصیل را عوامل اصلی ایجاد بحران معنا در روزگار معاصر می داند و برای حل این بحران، زیستن در لحظه حال را توصیه می کند. خدا در مرکز توجه مولوی است؛ اما برای تله، انسان اصل است. نفس مورد نظر مولانا با ذهن مورد نظر اکهارت شباهت دارد. عشق مولوی، آسمانی و معطوف به حضرت حق، و عشق تله، معطوف به هستی و تمامی موجودات است. هر دو عشق را موجب یگانگی با هستی می دانند.

نویسندگان

محمدرضا حسنی جلیلیان

دانشیار زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه لرستان، خرم آباد، ایران

مرتضی شکری

دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه لرستان، خرم آباد، ایران

علی نوری

دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه لرستان، خرم آباد، ایران