«جهش» در مثنوی: شیوه ای در برون رفت از بن بست گفتمانی

سال انتشار: 1402
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: فارسی
مشاهده: 30

فایل این مقاله در 15 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

JR_LIUM-1-2_010

تاریخ نمایه سازی: 28 اسفند 1402

چکیده مقاله:

ایده ها و مباحث کلامی، دینی و عرفانی در مثنوی عمدتا از طریق حکایت و داستان ها ارائه شده است.آنجا که مفاهیم متقابلی چون جهد و توکل، فقر و غنا، جبر و اختیار، عقل و عشق که در مباحثات کلامی نیز مناقشه آمیز هستند، موضوع داستان پردازی شده، گاه پایان بندی و نتیجه گیری داستان در تضاد با منطق گفتمانی داستان قرار می گیرد و آن زمانی است که منطق گفتمانی یکی از گفتگوگران که از قضا شخصیت مخالف قهرمان داستان است، به لحاظ عقلی، عرفی، اجتماعی و حتی دینی درست یا درست تر می نماید و داستان با بن بست گفتگویی مواجه می شود. در چنین وضعی، مولوی با وارد کردن امر متافیزیکی مسیر گفتگو را بر خلاف روند معقول و منطقی به جانب پارادایم گفتمانی دیگری هدایت می کند. آلبر کامو این برون رفت و توسل به امر فراطبیعی را «جهش» می نامد. این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی با استناد به نظر کامو و آرای فلسفی کیرکگارد، داستان های «پادشاه و کنیزک»، «شیر و نخچیران» و «آن که در روزگار داوود دعا می کرد که مرا روزی بی رنج ده» را مبنای بررسی قرار داده است. نتایج بررسی نشان می دهد که مولوی در هر سه داستان با وارد کردن امر متافیزیکی مانند عمل مبتنی بر الهام و مکاشفه در خلوت و محراب و آمدن عنصری الهی، داستان را از بن بست گفتمانی خارج می کند. این جهش به میانجی نمادپردازی به مثابه امری تمامیت بخش، رمزگشایی و تفسیرهای دینی و عرفانی خود را توجیه پذیر می کند و رای قطعی صادر می کند.

نویسندگان

مریم رامین نیا

استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گنبد کاووس