آموزش تفکر فلسفی و ابعاد آن به کودکان دوره ابتدایی

سال انتشار: 1402
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 54

فایل این مقاله در 9 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

RTTCH02_0202

تاریخ نمایه سازی: 16 فروردین 1403

چکیده مقاله:

دردنیای پیچیده امروز، جامعه برای دست یابی به ایدههای جدید نیازمند افراد خلاق و صاحبان اندیشه ای است که ذهنی عمیق و انعطاف پذیر داشته باشند .تفکر یکی از مباحث بنیادین و تاثیرگذار در روند توسعه واقعی و همه جانبه به شمار می آید .مدرسه نقش مهمی در پرورش افراد اندیشمند دارد و می تواند با تقویت مهارتهای فکری و استدلالی دانش آموزان، این فیلسوفان کوچک را به اندیشمندان و آینده سازان جامعه تبدیل کند. فلسفه برای کودکان یکی از ابزارهای اصلی پرورش مهارتهای تفکر در کودکان شناخته شده است . با به کارگیری آن می توان دانش آموزان را در سطح خودشان کنجکاو و پرسشگر تربیت کرد. لیپمن معتقد است :تفکر محور تعلیم و تربیت است .آموزش فلسفه از برنامه هایی آموزشی است که امکان می دهد کودکان و نوجوانان استدلال و تفکر انتقادی وخلاقانه خود را تقویت کنند و افکار پیچیدهای را شکل دهند. اگر ذهن کودکان درگیر مباحث فلسفی شود و میل آنان به دانستن درباره جهان به فلسفه مرتبط شود، نحوه تفکر آنان رشد می کند و آنان به متفکرانی تبدیل می شوند که پیش از پیش نقاد، انعطافپذیروموثرند. کودکان هر جامعه ، سرمایه های آن جامعه اند. سرمایه اگر در اختیار انسان آگاه و کاربلد باشد، افزونش می کند و ناشی هدرش می دهد. برخورد اصولی و حساب شده با استعداد کودکان باعث شکوفایی ذهن و رشد خلاقیت خواهد شد و به بالندگی جامعه خواهدانجامید. متقابلا، رها کردن یا آموزش نادرست ، زمینه ظهور نسلی خموده و وابسته را فراهم می سازد. رهبر انقلاب اسلامی سالها پیش و ضمن دیدار جمعی از کارگران و معلمان با ایشان فرمودند: »معلم یعنی آن کسی که می تواند خصوصیات اخلاقی خوب را در بچه پرورش دهد، معلومات خوب را به کودک بیاموزد، فکر کردن را به کودک بیاموزد، استقلال رای را به کودک بیاموزد.« بعدها هم این مهم در رئوس تذکرات، مطالبات و مثالهای رهبر انقلاب قرار گرفت ، تا جایی که سال گذشته تعبیر »فلسفیدن برای کودکان« را تعبیری درست خواندند و آن را از کارهای اساسی و رشته ای مهم دانستند. آموزش و پرورش یا همان تعلیم و تربیت صحیح کودکان از مهم ترین پایه های تعالی هر جامعه ای است . در روشهای یادگیری کلاسیک ، معمولا آموزش و پرورش را به معنی یادگیری مطالب و حفظ آنها تلقی می کردند. معلم مطالبی را به شاگرد منتقل می کرد و شاگرد آن را بعدها به دیگران انتقال می داد. کسی حق به چالش کشیدن استاد را نداشت و نقد و بررسی معلومات استاد کار صحیحی به شمار نمی رفت . طبیعی است که این کودکان در آینده با مشکلاتی در حل مسائل خود و دیگران روبه رو می شدند. زیرا تفکر نقاد نداشتند و این گونه تفکر را آموزش ندیده بودند. در مواجهه با مسائل هم توانایی کاربرد روشهای نقد و بررسی موشکافانه ، تجزیه و تحلیل و سپس قضاوت و داوری درباره آن را نداشتند. به نظر ما آنچه که در زندگی بسیار به درد می خورد، تفکر نقاد است که به کودک کمک می کند، درست و غلط را تمیز دهد و در داوری ها جانب صحیح را بگیرد. داشتن این نوع از تفکر از نیازهای مبرم و ضروری جامعه ماست که باید از کودکی به آن پرداخت . به نظر ما، کودکی که با این نوع تفکر پرورش یابد، تحت تاثیر القائات و تبلیغات سوء و تهاجم فرهنگی دشمن قرار نخواهد گرفت . پایه های تفکر عمیق و قوی را باید از کودکی بنا نهاد. کودکی که بیاموزد چگونه بیندیشد، استدلال کند، دلیل بخواهد و به ملاکها و معیارها برای تشخیص و داوری توجه کند، هرگز در بزرگسالی تحت تاثیر هر تفکری قرار نخواهد گرفت و راه صواب را از ناصواب تشخیص خواهد داد. به بیان دیگر، این سیستم درست نیست که یک سلسله دادههایی را به کودکان بدهیم و آنها هم پس بدهند و دلشان خوش باشد که درسی خوانده اند. درواقع تمام این دادهها بعدها در حل مسائل ذهنی به درد آنها نمی خورند. مانند دادههایی که به ما دادند و در امتحانات پس دادیم . نتیجه آن هم امروز افزایش مشکلات اجتماعی ، مانند بالا رفتن آمار طلاق، اعتیاد و ... است . زیرا ما به بچه هایمان یاد ندادهایم که هر چیزی را ابتدا پردازش و بعد قبول یا رد کنند

نویسندگان

زهرا آبادزردشتی

دانشجوی کارشناسی ارشد برنامه ریزی درسی دانشگاه آزاد نیریز، فارس، ایران،