تجربه خلاق در مدرسه شاد بودن

سال انتشار: 1401
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 71

نسخه کامل این مقاله ارائه نشده است و در دسترس نمی باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

ICHSS01_159

تاریخ نمایه سازی: 27 اسفند 1401

چکیده مقاله:

هر فرد در طی دوران کاری خود قطعا تجربه های موفق کوچک و بزرگی داشته است که اگر ما برای هم به اشتراک بگذاریم و از هم بپذیریم قطعا زندگی راحتتری خواهیم داشت. از دانش آموختگان دانشسراهای تربیت معلم بودم که با سن کم وارد سیستم آموزش و پرورش شدیم. ابتدا سعی کردم از همکاران با سابقه الگو بگیرم شاید چند سالی را هم با روش آنها پیشرفتم ، اما اصلا از خودم و کارم راضی .نبودم در آن روش ارتباط براساس عشق و محبت و کرامت انسانی بین معلم و شاگرد نبود و معلم به دانش آموز حکم میکرد و اگر اجرا نمیشد تنبیه ( اکثرا تنبیه بدنی در انتظارش بود ناخواسته رفتم به سمتی که با دانش آموزان ارتباط عاطفی گرفتم، و تنبیه را کنار گذاشتم و فقط از روش محبت بازی و تقویت کنندههای مثبت پیش رفتم. ابتدا دانش آموزانی که عادت کرده بودند در خانه و مدرسه با کتک کار انجام دهند کاهلی میکردند. بعد از مدتی که اعتماد کردند بخاطر علاقه شان به من درس میخواندند ، اون روزها بود که دیدم دانش آموزان از تعطیلی مدرسه ناراحت میشوند باور کردم که موفق شدم. پست مدیر آموزگاری روستا ها را چند سالی داشتم و با همین شیوه پیشرفتم شهرمان روستاهای دور بسیار داشت و ما هم بر اساس امتیاز هر سال یک روستا میرفتم در اکثر مواقع فردی که جای من رفته بود از دستم گله داشت که دانش آموزان خیلی درس خوان هستند ولی گستاخند. زیرا من دانش آموزانی تربیت میکردم که اعتماد به نفس داشته و جسارت اعتراض داشتند. حق و حقوقشان را به آنها یادآور میشدم و میگفتم در زندگی بدانید حقتان چیست و مودبانه درخواستش کنید. گذشت تا بعد از ۲۱ سال سنوات ، مدیریت یک مدرسه در حاشیه شهر را به من پیشنهاد دادند. وقتی وارد مدرسه شدم اولین چیز مثبتی که دیدم سقف مدرسه شیروانی بود و مشکل برف روبی نداشتیم وارد مدرسه شدم و با یک دخمه کثیف و تاریک روبرو شدم شهریور ماه بود اما انگار سالها کسی در این مدرسه نبود اولین کارم تامین نور مدرسه بود که انرژی را به مدرسه برگرداندم فرصت رنگ کردن نداشتم اما نظافت اساسی مثلا شستن میز و نیمکتها با مواد شوینده قوی ، خلاصه مدرسه کمی روح گرفت وقتی اول مهر دانش آموزان به مدرسه آمدند با ۱۷۰ تا دانش آموز بی انگیزه مواجه شدم همان سال پایه ششم به ابتدایی اضافه شده بود. ابتدا معلمین و کادر را با خودم همراه کردم تا کمک کنیم به تغییر مدرسه معلم ورزش با ورزش صبحگاهی و ایروبیک ، و معاون پرورشی با سرودهای شاد و معلمین با فعالیتهای هنری ، همه با هم کمک کردیم تا دانش آموزان جان گرفتند. آن سال بچه ها چیزی از قبولی در آزمون ورودی مدارس نمونه و تیزهوشان چیزی نمیدانستند برای خودشان و اولیا توضیح دادم. با کتابهای حل شده از مدارس دیگر و کلاسهای ریاضی که پنجشنبه ها خودم برایشان گذاشتم. دو نفر قبولی داشتند که مثل بمب در شهر صدا داشت بچهها در مسابقات ورزشی شرکت کردند با وجودی که اصلا امکانات نداشتند نتیجه های خوبی گرفتند. سالهای بعد این پیشرفت ها آنقدر چشمگیر شد که در مسابقات پینگ پنگ ، والیبال در سطح استان اول شدند و و ما هم در مدرسه جشنهای قهرمانی توپ میگرفتیم و این یعنی ما میتوانیم خاطرم هست پایان یکی از جشنها یکی از همسایگان شاکی آمد که ما ۷۰ سال است همسایه این مدرسه ایم ، اینقدر سر و صدا نداشت چه خبر است. وقتی برایش توضیح دادم این سروصدا چه فوایدی برای محله و آینده بچه های آن منطقه دارد. خوشحال مدرسه را ترک کرد بعد از پنج سال از من خواستند که مدیریت مدرسه دوره اول را وسط شهر را بپذیرم و در آن مدرسه هم این روال ، یعنی شاد بودن مدرسه به هر بهانه را ادامه دادیم شهر ما شهر کوچکی است چهار تا کلاس اول داشتم ، وقتی اعلام میکردم ثبت نام همان روز اول چهار کلاس تکمیل میشد این یعنی راهمان درست بوده است. ثبت نام در مدرسه ما شده بود یک آرزو سال ۱۴۰۰، با سی سال سابقه بازنشسته شدم و با توجه به پیشنهادات مختلف برای حضور در مدارس غیر دولتی با کمک یک موسس خوش ذوق ، مدرسه جدیدی را تاسیس و همان روند را ادامه میدهیم یک سوال همیشه در وجودم مانده است که چرا بقیه همکاران با وجود دیدن موفقیت،ها الگوبرداری نکرده و تلاش نمی کنند که در این مسیر قرار بگیرند.

نویسندگان

سعیده جوکار

مدیر دبستان گل ها، شهرستان الیگودرز

منا دزفولیان

دبیر تربیت بدنی آموزش و پرورش شهرستان الیگودرز