رابطه اخلاق و الهیات در فلسفه ایمانویل لویناس
محل انتشار: دو فصلنامه تأملات فلسفی، دوره: 1، شماره: 4
سال انتشار: 1388
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: فارسی
مشاهده: 472
فایل این مقاله در 16 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد
- صدور گواهی نمایه سازی
- من نویسنده این مقاله هستم
استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:
شناسه ملی سند علمی:
JR_PHM-1-4_002
تاریخ نمایه سازی: 26 فروردین 1397
چکیده مقاله:
این مقاله به تحلیل رابطه اخلاق و الهیات در تفکر لویانس می پردازد لویانس با مطرح کردن مسیله ((همان)) و ((دیگری)) در فلسفه خود، اخلاق را پایه فلسفه اولی یا الهیات خویش قرار می دهد. و با تفسیری غیر هستی شناختی است خداوند تلقی خدا به عنوان ((دیگری مطلق)) ذهنیت انسان و تصور نامتناهی را شالوده اخلاق می سازد و الهیات را وارد عرصه اخلاق می کند. به زعم این فیلسوف الهیات باید از بستر رابطه چهره به چهره انسان و سیر الهی را دنبال کند نه از طریق رابطه هستی شناختی بین خدا و انسان.لویانس معتقد است که سوژه از بنیاد، اخلاقی است. به نظر لویانس فلسفه غرب غالبا نوعی هستی شناسی بوده است و در نتیجه همواره ((دیگری)) و ((غیریت)) را به ((همان)) فروکاسته و این فرو کاهش معنای اخلاقی داشته است بنابراین به عقیده وی خطاب به فلسفه غرب این بود که به جای اینکه متافیزیک را در اخلاق اجتماعی بنا کند آن را به هستی شناسی بیان کرده است. اخلاق لویانس برخلاف اخلاق همان محور سنتی، اخلاقی دیگر محور است. اومانیسم جدید لویانس نیز ناشی از همین نگرش غیرسنتی به اخلاق است. همان خدایی که لویانس در اخلاق از آن ها صحبت می کند و خدا هستی شناختی است نه خدا درون ذهنی (حلولی) بلکه خدای نامتناهی و ((بیرونی)) است.
نویسندگان
محمد اصغری
استادیار گروه فلسفه دانشگاه تبریز