کنترل های داخلی و کشف تقلب

22 بهمن 1402 - خواندن 18 دقیقه - 471 بازدید
کشف تقلب مالی و اهمیت کنترل داخلی
1-مقدمه

در محیطی که عمدتا به دلیل الزامات بین المللی جدید و تغییرات سریع به طور فزاینده ای ناپایدار می شود، مشکل کشف تقلب مالی اهمیت بیشتری پیدا کرده است. یکی از دلایل اصلی وابستگی فزاینده به فناوری های جدید است. این شرایط، شرکت ها را ملزم به سازگاری با محدودیت های جدید کرده است. در واقع تقلب مالی مشکلی است که تاثیر عمیقی بر صنعت مالی، دولت، مشاغل و مصرف کنندگان عادی دارد. وانگ و همکاران (2006) کلاهبرداری مالی را به عنوان "عمل عمدی که مغایر با قانون، قاعده یا خط مشی به قصد کسب مزیت مالی غیرمجاز است" تعریف می کند. در واقع، تقلب های مالی مانند تقلب از کارت اعتباری، تقلب شرکتی و پول شویی و همچنین تقلب در صورت های مالی باعث ورشکستگی و تعطیلی بسیاری از مشاغل در سراسر جهان شده است (انرون، لوسنت و ورلدکام و غیره). این امر توجه قابل توجهی را از سوی مردم، رسانه ها، سرمایه گذاران، جامعه مالی و تنظیم کننده ها به خود جلب کرده است. زیان کلی ناشی از تقلب مالی غیرقابل اندازه گیری است. بنابراین، تشخیص تقلب مالی برای جلوگیری از عواقب مخرب کلاهبرداری مالی ضروری است. هدف کشف تقلب تمایز داده های مالی متقلبانه از داده های واقعی است، در نتیجه رفتار یا فعالیت های متقلبانه را آشکار می کند و تصمیم گیرندگان را قادر می سازد تا استراتژی های مناسبی را برای کاهش تاثیر تقلب ایجاد کنند. داده کاوی نقش مهمی در کشف تقلب مالی ایفا می کند زیرا اغلب برای استخراج و کشف حقیقت، مقادیر زیادی داده مورد استفاده و تحلیل می شود. بوز و ماهاپاترا (2001) داده کاوی را به عنوان فرآیند شناسایی الگوهای جالب در یک پایگاه داده تعریف می کنند که سپس می تواند برای تصمیم گیری استفاده شود.


2-تعریف و گونه شناسی تقلب مالی
تقلب مالی مشکلی است که تاثیر عمیقی بر بخش مالی دارد. علاقه به این موضوع جدید نیست. با این حال، تحقیقات علمی در مورد این موضوع تا سال 1980 گسترش نیافت. علاوه بر این، اهمیت آن به ویژه پس از رسوایی های مالی اخیر (انرون، ورلدکام و غیره) افزایش یافته است.
2-1 تعریف تقلب مالی
در واقع، تعاریف تقلب با توجه به نویسندگان و زمینه متفاوت است: بخش خصوصی یا دولتی، یا حتی دانشگاه. تقلب توسط فرهنگ لغت پتی رابرت چنین تعریف شده است: "عملی که با نیت بد و با هدف فریب انجام می شود". طبق گفته انجمن بازرسان خبره تقلب (ACFE) (2012)، تقلب عبارت است از "استفاده یک فرد از فعالیت حرفه ای خود برای غنی سازی شخصی از طریق سوء استفاده عمدی از منابع یا دارایی های کارفرما". بر اساس فرهنگ لغت حقوقی بلک، تقلب عبارت است از "تحریف عمدی حقیقت یا با پنهان کردن یک واقعیت اساسی به منظور وادار کردن دیگران به اقدام علیه آنها". بر اساس استانداردهای بین المللی حسابرسی (ISA) تقلب به شرح زیر تعریف شده است: «تقلب عملی عمدی است که توسط یک یا چند نفر در بین اعضای مدیریت، افرادی که مسئول کارمندان حاکمیتی یا اشخاص ثالث هستند، انجام می شود که شامل استفاده از مانورهای فریبنده به منظور به دست آوردن مزیت ناروا یا غیرقانونی انجام می شود. طبق نظر هیئت حسابرسان سازمان ملل متحد، آژانس های تخصصی و آژانس بین المللی انرژی اتمی (1996)، تقلب می تواند شامل طیف وسیعی از رفتارها باشد که ممکن است شامل دستکاری، جعل یا تغییر دفاتر یا اسناد حسابداری، سوء استفاده از دارایی ها، اختفاء باشد. یا حذف آثار معاملات در دفاتر یا اسناد، ثبت معاملات بی محتوا و استفاده نادرست از روش های حسابداری.
2-2 گونه شناسی کلاهبرداری مالی تقلب مالی را می توان به سه دسته تقسیم کرد: تقلب داخلی (تقلب حسابداری، اختلاس، سوء استفاده از قدرت). تقلب خارجی (جرایم سایبری، استفاده از اسناد جعلی و غیره) و تقلب ترکیبی اساسا مبتنی بر همکاری بین یکی از اعضای داخلی شرکت و یک فرد خارجی (جعل فاکتورها با همکاری مشتری یا تامین کننده؛ «سند محرمانه برای یک شخص خارج از شرکت. طبقه بندی دیگری که در ادبیات دانشگاهی و حرفه ای حفظ شده است، طبقه بندی ارائه شده توسط ولز (2007) و ACFE (2012) است که سه گروه از تقلب های شرکتی، یعنی اختلاس کالا و خدمات، فساد و انتشار صورت های مالی جعلی را متمایز می کند. اختلاس را می توان به عنوان یک عمل دزدی یا تصاحب یک دارایی به ضرر کسب و کار تعریف کرد. در عین حال، فساد عبارت است از سوء استفاده از قدرت برای منافع شخصی مانند ثروتمند شدن شخصی یا شخص ثالث در ازای هدیه، پول یا منافع دیگر. در نهایت، تقلب مربوط به صورت های مالی (یا تقلب مدیریتی) یک دستکاری حسابداری غیرمنطبق است که به عمد توسط مدیران انجام می شود، با هدف گمراه کردن تصور استفاده کنندگان از صورت های مالی (عمدتا طلبکاران و سهامداران).
2-3 مثلث تقلب مثلث تقلب یک ابزار تحلیلی است که محیط مساعد برای اعمال کلاهبرداری را منعکس می کند. این مثلث توسط دونالد کریسی در سال 1986 ایجاد شد. این سه عنصر وابسته به یکدیگر را گرد هم می آورد: انگیزه (یا فشار)، مطلوبیت و توجیه، که می تواند منجر به یک عمل تقلب در شرکتی شود که دارای اختلالات یا نقص در سیستم کنترل داخلی خود است. انگیزه متقلب خود را در انجام یک ریسک بزرگ برای او نشان می دهد. او از آن آگاه است، اما یک انگیزه قوی یا فشار بیش از حدی که توسط محیطش متحمل می شود، او را به سمت عمل کردن سوق می دهد. دلایل زیادی وجود دارد که متقلبان را تشویق به اقدام می کند، از جمله: مشکل پولی یا فشار اجتماعی آنها، فشار سلسله مراتب بر عملکرد شرکت، تمایل به ثروتمند شدن، تمایل به انتشار تصویر خوب برای سهامداران. دومین جزء مثلث تقلب، فرصت است. که چیزی جز اقدام نیست و اغلب بسته به شخص نسبی است. در شرکتی که سیستم کنترل داخلی ناموفق است یا از آن سوء استفاده می شود، این فرصت می تواند در هر زمانی برای یک کارمند ایجاد شود. با این حال همه از این فرصت استفاده نمی کنند تا از معایب موجود در تجارت استفاده کنند. صداقت و اخلاق یک فرد می تواند مانع از اقدام او شود. بنابراین عدم کنترل یا پیچیدگی بیش از حد درون سازمانی است که به نوعی خطر تقلب را افزایش می دهد و فرصت اقدام را برای مجرمان اقتصادی فراهم می کند. در نهایت آخرین جزء مثلث تقلب که عقلانی شدن است. این مولفه بیش از هر مولفه دیگری برجسته است زیرا در هنگام انجام یک عمل قابل توجه است. این به این دلیل است که درک عملکرد روانشناختی یک فرد مهم است، زیرا متقلبان ممکن است سعی کنند تا حدی رفتار خود را توجیه کنند تا تصویر مثبت خود را حفظ کنند. این نشان می دهد که متقلبان همیشه در تلاش هستند تا اقدامات خود را منطقی کنند تا در مورد فعالیت های غیرقانونی احساس گناه نکنند.
3- متغیرهای اصلی برای تشخیص بهتر وجود تقلب ایجاد شده است  بررسی ادبیات نشان می دهد که شاخص های حسابداری منبع اصلی برای ارزیابی وجود یا عدم وجود تقلب هستند. در واقع، اطلاعات حسابداری بنا به تعریف اجباری و عمومی است و از جمله امکان مقایسه بین شرکت ها را فراهم می کند. در این زمینه، انگلس و همکاران (2020) نشان داده اند که تاکتیک های تقلب به طور فزاینده ای پیچیده هستند و دانش مالی عمیق تر به جای مهارت های مدیریت پول پایه است که درجه پیچیدگی مورد نیاز برای کشف تقلب را فراهم می کند. مطالعات مختلف مدل هایی را توسعه داده اند که تنها داده های منتشر شده در اسناد حسابداری را یکپارچه می کند و به طور موثر وجود روش های متقلبانه را تشخیص می دهد. در این زمینه و با هدف جداسازی مرتبط ترین متغیرها در کشف تقلب و خلاصه ای از نتایج آورده شده است. بررسی 224 تحقیق SEC بین سال های 1982 و 1989 نشان داد که موقعیت هایی که بیشتر تحت تاثیر دستکاری متقلبانه قرار گرفتند، حساب های دریافتنی (50٪ موارد) و موجودی (25٪ موارد) بودند. مورد). متعاقبا، بر اساس اقلام تعهدی اختیاری اندازه گیری شده با روش دیچو و همکاران (1995)، بنیش (1997) نمونه آنها از 363 تحقیق SEC در مورد 49 شرکت متقلب و همچنین 15 شرکت متقلبانه تشکیل شده است که بین سالهای 1987 و 1993 توسط رسانه ها شناسایی شده است. این نویسندگان نتیجه می گیرند که تقلب با سطح اقلام تعهدی اختیاری و عملکرد گذشته بازار سهام رابطه منفی دارد. از سوی دیگر، تاخیر در پرداخت به مشتریان ارتباط مثبتی با احتمال تقلب دارد. در این راستا، گرین و چوی (1997) بر اساس یک روش الهام گرفته از رویکرد عصبی، مدلی متشکل از پنج متغیر را برای کشف تقلب ایجاد کردند که عبارتند از: سطح بدهی های بد / گردش مالی، بدهی های بد / کل مطالبات، درآمد در کل. مطالبات، حاشیه ناخالص / درآمد و کل مطالبات / دارایی دفتری). نمونه آنها بر اساس 86 مورد کلاهبرداری صورتهای مالی در ایالات متحده بین سالهای 1982 و 1990 در مقایسه با 86 شرکت غیر متقلبانه است، میزان موفقیت مدل پیش بینی 74.03٪ است. در مورد سامرز و سوینی (1998)، آنها مدل کامل تری را پیشنهاد کردند که مشارکت افراد داخلی را از متغیرهای مالی (امتیاز آلتمن، بازده دارایی ها، نرخ رشد گردش مالی طی سه سال، نسبت مطالبات به سهام، تغییر یا عدم تغییر حسابرس) ارائه می کند و معاملات خودی (تغییر در مشارکت افراد داخلی)، نویسندگان به نرخ پیش بینی صحیح 72.2 درصد در مورد 51 مورد تقلب بین سال های 1980 و 1987 رسیدند. پنج متغیر مالی مهم را در کشف تقلب صورت های مالی جدا کردند که عبارتند از: نرخ رشد تاخیر پرداخت مشتریان، نرخ رشد حاشیه ناخالص، نرخ رشد نسبت دارایی ها، ماشین آلات و تجهیزات به ارزش کل دارایی ها، نرخ رشد فروش و تغییر در اقلام تعهدی درآمد. این مدل 76 درصد از شرکت های کلاهبردار را به درستی پیش بینی می کند. در مورد دفوند و جیامبالوو (1991)، آنها از متغیرهای مرتبط با رشد سود، ساختار مالکیت، انطباق با بندهای قرارداد وام و محیط کنترل استفاده کردند. سیچینی و همکاران (2010) یک مدل تشخیص تقلب را بر اساس یک روش یادگیری آماری در هنگام طبقه بندی یک جمعیت به زیرجمعیت ها ایجاد کرد. آنها از پنج متغیر با بیشترین قدرت پیش بینی استفاده کردند: نسبت بین هزینه های اداری و تجاری و سرمایه گذاری، نسبت بین فروش و سرمایه گذاری که رابطه منفی با احتمال تقلب دارند. دچو و همکاران (2011) رابطه بین اقلام خارج از ترازنامه و وقوع تقلب را برجسته می کند. آنها نشان می دهند که حجم زیادی از اجاره نامه های عملیاتی در شرکت های متقلب کلاسیک است. علاوه بر این، به منظور کاهش نسبت بدهی، این شرکت ها به طور قابل توجهی بیشتر در اجاره های عملیاتی در صورت دستکاری متقلبانه شرکت می کنند. به نوبه خود، گرو و کوک (2004) سودمندی عوامل خطر، عمدتا کمی، را برای شناسایی دستکاری نتایج و/یا تقلب در چهار شرکت از بزرگترین شرکت های درگیر در رسوایی های مالی سال های اخیر ارزیابی می کنند. جریان دوم تحقیقات در مورد کشف تقلب مالی بر متغیرهای غیرحسابداری متمرکز است. برازل و همکاران (2009) و دچو و همکاران. (2011)، بر متغیرهای غیرحسابداری برای کشف تقلب مالی تمرکز کرده اند. این یک اقدام بسیار مفید در تشخیص تقلب است: کاهش تعداد کارمندان: در واقع، اگر فرضیه مکمل بودن سطح دارایی ها و تعداد کارکنان پذیرفته شود، کاهش تعداد کارکنان مرتبط با افزایش دارایی های دفتری نشان دهنده بیش برآوردی آن است. دیچو و همکاران (2011)، بر اساس نمونه ای از 2190 تحقیق AAER (انتشارهای اجرایی حسابداری و حسابرسی) که توسط مقامات بازار سهام ایالات متحده بین سال های 1982 تا 2005 انجام شد، 676 شرکت را شناسایی کردند که صورت های مالی نادرست را در منهای یک صورت مالی سه ماهه یا سالانه منتشر کردند. . متغیر غیرمالی اصلی مرتبط با تقلب کاهش تعداد کارکنان است. این متغیر با تغییر نسبت تعداد کارمندان به ارزش دفتری دارایی ها از سال N-1 به سال N اندازه گیری می شود. این نتیجه از نتایج پیشنهاد شده توسط برزل و همکاران (2009) پشتیبانی می کند و از منافع در نظر گرفتن شاخص های غیرحسابداری برای کشف تقلب حسابداری حمایت می کند. سایر محققان به متغیرهای مرتبط با حاکمیت برای کشف تقلب مالی علاقه مند هستند. در این زمینه، بیزلی (1996)، با استفاده از نمونه ای متشکل از 75 شرکت که صورت های مالی آنها حاوی تقلب در دوره زمانی 1982 تا 1991 است، از متغیرهای حاکمیتی برای کشف تقلب مالی استفاده کرد. به همین ترتیب، دیچو و همکاران (1996) به دنبال رابطه احتمالی که ممکن است بین مدیریت سود و مکانیسم های حاکمیت وجود داشته باشد، پرداختند.
4-اهمیت کنترل داخلی در جلوگیری از تقلب مالی کسب و کارها در محیطی که به طور فزاینده ای در حال تغییر است با خطرات و تهدیدهای متعددی روبرو هستند. آنها باید به مجموعه ای از اهداف دست یابند در حالی که در معرض محدودیت های زیادی قرار دارند. بنابراین موفقیت در پیش بینی ریسک ها و تهدیدها برای بقای کسب و کار و رقابتی بودن ضروری است. بنابراین، شرکت ها باید یک سیستم کنترلی راه اندازی کنند که تداوم آنها را تضمین کند. در سال 1987 کمیسیون تردوی ایجاد کمیته های حسابرسی موثر برای محدود کردن تقلب را توصیه کرد. در این تاریخ بود که گزارش کمیسیون ملی گزارشگری مالی تقلبی مبنی بر ایجاد سیستم کنترل داخلی منتشر شد. آنها خواستار تجدید ساختار و ایجاد سیستم های کنترل داخلی برای محدود کردن تقلب شدند. در واقع یک سیستم کنترل داخلی به شرکت ها این امکان را می دهد که ریسک ها را بهتر مدیریت کنند و با چالش های جدید روبرو شوند. کنترل داخلی به عنوان فرآیندی تعریف می شود که هدف آن اطمینان از انطباق و کنترل خطرات است. این سیستمی است که توسط مدیران یک واحد تجاری برای کنترل عملکرد فعالیت های آن ایجاد می شود. هدف آن دستیابی به اهداف کلی است. این تداوم شرکت تا زمانی است که به اهداف مورد نظر دست یابد. برای دستیابی به این هدف کلی، اهداف دائمی به کنترل داخلی اختصاص داده شده است. این اهداف را می توان در چهار عنوان گروه بندی کرد: امنیت دارایی ها، کیفیت اطلاعات (قابلیت اطمینان، تایید پذیری، کامل بودن، مرتبط بودن، در دسترس بودن)، انطباق با دستورالعمل ها و بهینه سازی منابع. بررسی ادبیات مربوطه نشان دهنده اثربخشی کنترل داخلی در جلوگیری از تقلب مالی است. در این زمینه، بیزلی و همکاران (1999)، از نمونه ای متشکل از 200 شرکت محکوم به تقلب در دوره 1987 تا 1997، به این نتیجه رسیدند که 25 درصد از شرکت هایی که مرتکب تقلب شده اند، کمیته حسابرسی ندارند. آنها همچنین دریافتند که شرکت هایی که مرتکب کلاهبرداری می شوند عموما کوچک هستند، دارایی و درآمد آنها از 75 دلار تجاوز نمی کند. به این ترتیب، ابوت و همکاران. (2000) ادعا می کنند که استقلال اعضای کمیته حسابرسی عاملی در پیشگیری از تقلب است. از سوی دیگر، وولنیزر (1995)، معتقد است که برای رویارویی با این مشکلات آژانس، کمیته حسابرسی باید از صورت های مالی قابل اعتماد اطمینان حاصل کند، دستکاری های حسابداری مدیریتی، اشتباهات و تقلب را کاهش دهد. به این ترتیب، دیچو و دیگران (1996) یک رابطه مثبت بین وجود کمیته حسابرسی و قابلیت اتکای صورتهای مالی که توسط مدیریت اندازه گیری می شود، یافتند. نولاند و فلشر (2003) در نمونه ای از بانک ها بیان می کنند که وجود کنترل داخلی شکایات کمتری را برای اصلاحات در گزارش ها، تخلفات نظارتی کمتر و احتمال بیشتر کشف تقلب کارکنان را تضمین می کند. از این نظر، مک مولن (1996) ثابت می کند که ایجاد کمیته حسابرسی به حداقل کردن اشتباهات و بی نظمی ها در صورت های مالی کمک می کند، مانند: تقلب، اعمال غیرقانونی، دستورات SEC، تغییر حسابرس در پی اختلاف نظر مربوط به برخی جنبه های حسابداری. از این نظر، در هنگ کنگ، جایی که سهامداری متمرکز و اغلب متعلق به خانواده است، جاگی و لیونگ (2007) به نوبه خود ثابت کردند که وجود سیستم کنترل داخلی در یک شرکت، محدود کردن مدیریت افزایشی سود و جلوگیری از آن را ممکن می سازد.
5-نتیجه گیری در این مقاله، انواع مختلف تقلب مالی و همچنین متغیرهای مختلف تشخیص تقلب مالی را از طریق بررسی ادبیات تعریف کرده ایم. هدف این مقاله کمک به ادبیات مربوط به کشف تقلب های مالی است، که نسبتا جدید هستند، به ویژه آنهایی که مبتنی بر کشف از طریق عناصر غیر حسابداری هستند. همچنین بر اهمیت کنترل داخلی در جلوگیری از تقلب مالی با استناد به کارهای تجربی اصلی در این موضوع تاکید شد. سیستم کنترل داخلی شرکت ها را قادر می سازد تا ریسک ها را بهتر مدیریت کنند و با چالش های جدید روبرو شوند.
کشف تقلبکنترل‌های داخلیالگوریتم بنیسصورتهای مالی