نوروز و خیام

5 مرداد 1402 - خواندن 7 دقیقه - 539 بازدید

هنگامی که نام «حکیم عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری» را می­شنویم، چه واژگانی بر صفحه ی ذهنمان پدیدار می­شود؟ معمولا این ویژگی های شخصیتی خیام به خاطر می آید: فیلسوف، اندیشمند، سخنور، شاعر، رباعی سرا، ریاضی دان، اخترشناس و یکی از تدوین گران تقویم جلالی.

اگر رباعیات خیام را هم خوانده باشیم، ناخودآگاه به این مفاهیم و موضوعات اشاره می کنیم: دریافتن اکنون(=اغتنام دم)، ناپایداری دنیا، اندیشیدن در ماهیت زندگی، تردید در جهان دیگر، شک در باورها و مسلمات، آغاز و انجام آدمی، گذر عمر، شادی و کام جویی. حالا می توانیم به این مفاهیم «نوروز» را هم بیفزاییم. همان گونه که گفتیم، «دریافتن اکنون» یکی از بن مایه های تفکر خیامی است که پیش از او در سروده های رودکی و فردوسی، و پس از او در غزلیات حافظ، درخششی چشمگیر دارد. صادق هدایت هم در تقسیم بندی هشتگانه ی اشعار خیام، یک فصل را به «دم را دریابیم» اختصاص داده است.

برای نمونه می توان به این دو رباعی اشاره کرد که شاعر، مخاطبانش را به آب تنی کردن در حوضچه ی «اکنون» فرا می خواند:

از منزل کفر تا به دین یک نفس است

وز عالم شک تا به یقین یک نفس است

این یک نفس عزیز را خوش می دار

کز حاصل عمر ما همین یک نفس است (هدایت: 104).

شادی بطلب که حاصل عمر دمی است

هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است

احوال جهان و اصل این عمر که هست

خوابی و خیالی و فریبی و دمی است (همان:104).

طبیعتا زیبایی های فصل بهار و دلربایی های روزگار نوروز، توجه خیام را به این نکته معطوف می کند که برای خوش بودن و لذت بردن، چه روزگاری از نوروز بهتر؟! طبیعت چشم نواز، آب و هوای مطبوع، زندگی دوباره ی گل و سبزه و گیاه، و نم نم باران بهاری، فیلسوف نیشابور را به سرودن این سه رباعی با محور «نوروز» و گرامی شمردن لحظات آن، ترغیب می کند:

بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است

در صحن چمن روی دل افروز خوش است

از دی که گذشت، هرچه گویی خوش نیست

خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است (فروغی و غنی، 1372: 75).

چون ابر به نوروز، رخ لاله بشست

برخیز و به جام باده کن عزم درست

کاین سبزه که امروز تماشاگه توست

فردا همه از خاک تو برخواهد رست (همان: 77).

چون لاله به نوروز قدح گیر به دست

با لاله رخی، اگر تو را فرصت هست

می نوش به خرمی که این چرخ کهن

ناگاه تو را چو خاک گرداند پست (همان: 77).

ارتباط خیام و نوروز به این چند رباعی خلاصه نمی شود؛ بلکه رساله ای منثور در دست داریم به نام «نوروزنامه» که البته آن را منسوب به خیام می دانند؛ هرچند زنده یاد «مجتبی مینوی» که این کتاب را تصحیح و چاپ کرده است، انتسابش را به سخنور نیشابوری قطعی می شمارد:

«کلیه ی این ممیزات(از حیث زمان و مکان تالیف و طرز فکر و انشای ساده ی لطیف بی تکلف) در هر کتابی جمع شد، اگر در خود کتاب هم تالیف آن به خیام نسبت داده نشده باشد، من آن را از خیام می دانم. چرا ندانم؟ برای اینکه صاحبان تذکره ها و کتب تراجم، چنین کتابی به اسم او نیاورده اند و من و شما تا امروز آن را نمی شناختیم و ندیده بودیم؟ مگر ارباب تذکره همه چیز را نوشته اند یا همه ی اقوال و روایات آن ها راست است؟... بالاخره این کتاب موجود است و صریحا از تالیف خیام خوانده شده و براهین نیز بر صحت این تصریح داریم. پس تا دلیل دندان شکنی بر بطلان این نسبت اقامه نشود، هیچ کس را به تصاحب آن، سزاوارتر از حکیم عمر خیام نیشابوری نمی شماریم. من این رساله را یک هدیه خیام به ادبیات فارسی و ملیت ایرانی می دانم و بازیافتن آن را خوشبختی بزرگی می خوانم» (مینوی: بیست و شش).

«علی حصوری»، دیگر مصحح «نوروزنامه»، درباره گردآوری این رساله چنین می نویسد:

«نوروزنامه را –رساله ای که در آن حرف بسیار است- منسوب به خیام شمرده اند. اما می توان اطمینان کرد که خیام یادداشت هایی را فراهم آورده بود تا از آن کتابی درباره نوروز بپردازد و شاید عمرش وفا نکرده و یا اصلا به آن نپرداخته و یادداشت هایش پس از او به وسیله دیگران به شکل کتاب موجود درآمده است» (حصوری، 1391: 11).

اما محتوا و درونمایه کتاب منثور خیام چیست؟ باز هم «مجتبی مینوی» توضیح می دهد:

«نوروزنامه رساله ای است در بیان سبب وضع جشن نوروز و کشف حقیقت آن و اینکه کدام پادشاه آن را نهاده و چرا آن را بزرگ داشته اند. مولف از شاهان اساطیری و تاریخی ایران تا زمان یزدگرد شهریار، یاد بسیار می کند و پیشه ها و رسوم و فنونی که ایشان نهاده اند، مطابق با روایاتی که در شهنامه ها آورده اند، نقل می کند؛ چنان که گویی به خواندن شاهنامه فردوسی مداومت داشته. آیین جهانداری شاهان ساسانی را با تمجید و تحسین حکایت می کند» (مینوی: بیست و سه).

برای آشنایی خوانندگان گرامی، بخش های آغازین کتاب را می خوانیم:

«اما سبب نهادن نوروز، آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود یکی آنک هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز به اول دقیقه ی حمل[=فروردین] بازآید، به همان وقت و روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند آمدن، چه هر سال از مدت همی کم شود، و چون جمشید آن روز را دریافت، نوروز نام نهاد و جشن آیین آورد و پس از آن، پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند، و قصه ی آن چنان است که چون گیومرت، اول از ملوک عجم به پادشاهی بنشست، خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند؛ بنگریست که آن روز بامداد، آفتاب به اول دقیقه ی حمل آمد؛ موبدان عجم را گرد کرد و بفرمود که تاریخ از این جا آغاز کنند. موبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند» (همان: 2).

منابع

1. خیام، عمر بن ابراهیم(1372)، رباعیات حکیم خیام نیشابوری، به اهتمام: محمدعلی فروغی و قاسم غنی، تهران: عارف، چاپ اول.

2. خیام نیشابوری، عمر بن ابراهیم، نوروزنامه، به سعی و تصحیح: مجتبی مینوی، تهران: کتابخانه کاوه.

3. خیام، عمر بن ابراهیم(1391)، نوروزنامه، به کوشش: علی حصوری، تهران: چشمه، چاپ پنجم.

4. هدایت، صادق، ترانه های خیام، تهران: امیرکبیر، چاپ چهارم. آن

نوروزخیام رباعیات