نقدی بر خوانش دکتر داریوش خانلری از شناخت و مدیریت جنگل های شمال ایران

2 بهمن 1401 - خواندن 5 دقیقه - 595 بازدید

در کتاب "خود مردم نگاری آموزش دانشگاهی در ایران، تجربه تحصیل در جنگلداری" اشاره کرده ام که جنگلداری در ایران با بن بست علمی و عملی روبرو شده است و برای برون رفت از این وضعیت چاره ای جز بازاندیشی انتقادی و ایجاد بستری میان/فرارشته ای برای پیدایش و بازیابی مجدد خویش باقی نمانده است. خوشبختانه چند نفری البته خارج از محدوده های آکادمیک در کشور هستند که به این بازاندیشی و تأمل رو آورده اند.

یکی از آنها دکتر داریوش خانلری کارشناس بازنشسته سازمان جنگل ها و مراتع است که طی دو سال اخیر به طور مستمری در نقد جنگلداری به مثابه یک علم دانشگاهی در فضای مجازی مشغول به فعالیت است. وی تلاش دارد خوانشی انتقادی از جنگلداری و جنگل شناسی را به مخاطب عرضه کند که به برپایه تجارب زیسته او در امر جنگلداری در جنگلهای هیرکانی است.


در این خوانش او از مفهومی به نام "دانش بومی جنگل" استفاده می کند و بیان می دارد که دانش آکادمیک جنگلداری در ایران مخرب جنگلهای هیرکانی بوده و امروزه چیزی جز تکرار و بازتولید مفاهیم استادانی که در غرب تحصیل کرده اند و معنای علم را به درستی درک نکرده اند نیست.

دکتر خانلری برای نقد دانش آکادمیک جنگلداری در ایران گریزی هم به مفهوم علم می زند تا کج فهمی جنگلداران دانشگاهی را از این مفهوم به نمایش بگذارد تا جایی که بیان می دارد اساسا واژه علم با قطع درخت منافات دارد. او در همین فضای نقادی خود تغییر اقلیم را یک القای موهوم و بیگانه می داند که اساسا در جنگل های ایران محلی از اعراب ندارد و به جای آن از تنوع اقلیم در شمال صحبت به میان می آورد.

همانطور که اشاره شد روحیه نقادی دکتر خانلری به جنگلداری در ایران و آسیب هایی که به جنگل های کشور زده است ستودنی است، اما منطق تحلیل های انتقادی ایشان به شدت مخدوش است تا جایی که اساسا نقدهای بحق ایشان را زیر سوال و محاق برده است.


او می گوید "علم مخالف قطع درخت است"، چون قطع درخت به منزله از بین رفتن یک سیکل زندگی گیاهی و حذف جزئی از اکوسیستم جنگلی است. در این گزاره ایشان برای علم قداست خاصی قائل است که با از بین رفتن هر موجود زنده ای مخالف است. اما در واقعیت علم نه تنها چنین معصومیتی ندارد بلکه حتی برعکس ابزاری برای تسلط انسان بر طبیعت و ویرانی آن بوده است. از منظر فرانسیس بیکن از بانیان انقلاب علمی "علم بر انسان و جهان تسلط دارد و بر طبیعت نمی‌توان مسلط گشت مگر آنکه از قوانین آن آگاهی یابیم". لذا بر خلاف تلقی خانلری، علم نه تنها با قطع درخت مخالف نیست بلکه اتفاقا روش های قطع آن را هم به انسان آموزش داده است. قطعی بهینه که تأمین کننده مستمر نیازهای چوبی او باشد.


خانلری از دانش بومی جنگل های هیرکانی سخن می گوید و آن را در مقابل علم آکادمیک جنگلداری قرار می دهد. تلقی و استفاده ایشان از واژه "دانش بومی" با مفهوم واقعی این واژه همخوانی ندارد. Indigenous knowledge یا دانش بومی به مجموعه تکنیک های محلی برای سازگاری مطلوب با زیستن در محیط های روستایی و طبیعی اطلاق می شود. به همین دلیل کاربست آن در شناخت خرده ویژگی های اکولوژیک جنگل های شمال که مدنظر وی است صحیح نیست.


درست است که در جنگل های هیرکانی با تنوع کلان و خرد اقلیمی روبرو هستیم که شناخت و مستندسازی آن هم ضرورت دارد، اما تلقی اینکه چیزی به نام تغییر اقلیم وجود ندارد و این موضوع زائیده علم غرب و نظام سرمایه داری است، بیشتر به داستان توهم توطئه شبیه است. تغییر اقلیم بیش از یک دهه است که نقل محافل علمی در دنیاست و پیامدهای آن در تحقیقات متنوع در رشته های مختلف به اثبات رسیده است، لذا خیلی عجیب است که ما بخواهیم آن را حتی دروغ بپنداریم.


دکتر خانلری برای اینکه قادر باشد نقدهای بحق خویش از علم جنگلداری و اجرای آن در ایران را به خوبی تبیین کند، ناگریز است از ابزارهای علمی، تحلیلی و تفسیری مبتنی بر تجربه و آزمایش در بستر تحقیقات محلی، منطقه ای و ملی بهره گیرد. اینکه سراسر بر طبل نفی بی تحلیل دانشگاهیان کوبیده شود، جز جزم اندیشی ایشان چیزی را به ذهن مخاطب دانشگاهی متبادر نمی کند. برای ایشان آرزوی تداوم فعالیت نقادی جنگلداری در ایران را آرزومندم

جنگل